بیل را داد به من
و کلنگم را هم
به زمین نیم نگاهی انداخت
گفت بکَن
کندم از این دنیا
کندم از این عالم
کندم از جاه جهان
کندم از عالم و مافیهایش
کندم از هر چه دروست
کندم از آنچه همیشه با اوست
کندم از آنچه نباید می داشت
کندم از آنچه که دارد - یا خواهد داشت -
کندم از این همه دیوار بلند
کندم از آن همه افکار بلند
کندم از آرزو های سر راه
کندم از دلخوشی های بیراه
...
...
...
آه را باید کَند
عشق را باید کَند
بیل را باید کَند
همه را باید کَند
داد زد
آی بس است
بیا بالا دیگر
چه قدر خواهی کَند
به کجا خواهی رفت
بیا بالا دیگر
بیا بالا که بس است
بیل
بیل یادت نرود ...
نویسنده : مهاجر » ساعت 9:0 صبح روز دوشنبه 87 فروردین 5